نيروانا جاننيروانا جان، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 28 روز سن داره

نيرواناي عزيز ما

آمادگی با مهرآیین

بی هیچ شکی آخرین سال نوپایی تو رو هم مهدکودک مهرآیین ثبت نام کردم تا حسابی پا بگیری نهال رو به رشد و زیبایم. از یه هفته پیش همه چی رو چک میکردم که روز ثبت نامت که اول اردیبهشت بود چیزی کم نباشه و خدا رو شکر انگار نفر اول یا دومی بودی که باز هم به مهرآیین وفادار موندی. تازه تابستونم باز میری مهد. یه روز مونده به ثبت نامت که با بابا و اهورا اومدیم مهد دنبالت دیدم که مادرای دوستات در حال گفتگو در مورد دوره ی پیش دبستانی بچه هاشونن و اینکه کلی در مورد مدرسه های موجود تحقیق کردن و چه و چه... من اما باز هم ترجیحم اینه که هنوز کودکی کنی و محیط پر از شادی و سرزندگی مهد رو برات انتخاب کردم, و ایمان دارم همه ی اونی که برای رشدت لازمه رو بهت آموزش ...
19 ارديبهشت 1394

سبزم از عشق

امروز تا از خواب بیدار شدی دستت رو گرفتم و همراهیت کردم سمت دستشویی. توی راه بهت گفتم میدونی امروز تولدمه. چشات برقی زد و پرسیدی چند ساله میشی, گفتم سی و نه ساله. پرسیدی بابا چی؟ گفتم اونم سی و نه ساله. دستتو دور گردنم حلقه کردی و بوسیدیم. از دستشویی که برگشتی رفتی سمت اتاقت و گفتی تو نیا توی اتاقم. گفتم باشه و رفتم سراغ موبایلم. اومدی سمتم و پرسیدی چه رنگی دوست داری گفتم بنفش و صورتی. گفتی بنفش نداره. میدونستم داری برام یادداشت مینویسی, آخه قبلش سراغ دفتر خاطرات گلیت رو ازم میگرفتی. اهورا بیدار شد و رفتم که بهش شیر بدم. خیلی نگذشت که با این یادداشت زیبا اومدی پیشم.    بهت گفتم بهترین هدیه ی دنیاست و بوسیدمت.  گفتی نوشت...
15 ارديبهشت 1394

برداشت های آزاد تو از مادرانگی

یه شب که از مهمونی خونه ی برادرزاده هام برمیگشتیم خونه توی ماشین بهم گفتی: مامان من نمیخوام بزرگ بشم نی نی بیارم، آخه درد داره. من نمیخوام درد بکشم. (بخشی از دردکشیدنای من واسه دنیا آوردن داداشی رو شاهد بودی ولی نمیدونم چرا اونشب یهو یاد این مسئله افتاده بودی. شاید بخاطر اینکه برادرزاده هام هم همزمان با اهورای ما نی نی اولشون رو از خدا هدیه گرفته ن و مسئله ی رایج و مشترک ما با هم در حال حاضر همینه) ------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- چند روز پیش وقتی بابا رفته بود کارگاه و اهورا خواب بود و من و تو خلوت کرده بودیم ورداشتی گفتی: خوش بحال...
1 ارديبهشت 1394
1